سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در گفتار دیگرى که از این مقوله است فرمود : ] از مردمان کسى است که کار زشت را ناپسند مى‏شمارد و به دست و زبان و دل خود آن را خوش نمى‏دارد ، چنین کسى خصلتهاى نیک را به کمال رسانیده ، و از آنان کسى است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد ، چنین کسى دو خصلت از خصلتهاى نیک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته ، و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مى‏دارد و به دست و زبان خود بر آن انکار نیارد ، چنین کس دو خصلت را که شریف‏تر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته ، و از آنان کسى است که منکر را باز ندارد به دست و دل و زبان ، چنین کس مرده‏اى است میان زندگان ، و همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا برابر امر به معروف و نهى از منکر ، چون دمیدنى است به دریاى پر موج پهناور . و همانا امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک کنند و نه از مقدار روزى بکاهند و فاضلتر از همه اینها سخن عدالت است که پیش روى حاکمى ستمکار گویند . [نهج البلاغه]
.:یه پارچ آپ خنک:.

سلام..

در آن هنگام بود که فرمان صادر شد و چنین شنید شاه شاهان؛ خدا جون ما رو بی خیال شو، نمی تونم مردم رو بکشم. اونوخ مردم نفرین می کنن و من دیگه حوصله کولی دادن به این آدم ها رو ندارم. خداوند نعره براورد و بر مَلِک سخت بگرفت و به وی چنین خطاب نمود؛ به! به! همه ملک دارن ما هم ملک داریم! باید یه جدیدش رو دُرُس کنم! تو برو، راس و ریس کردن بقیش با من! ملک ناله کنان و عاجز، بر امر عامر سر بنهاد...
2میلیارد و 5میلیون و 2008 سال بعد..
*ازرائیل! ازرااااااائیل! پاشو دیگه! پاشو برو یه سفارش جدید رسیده برات!
**جانِ هرکی می پرستی بزار بخوابم...آخخخخخخخخخ چرا می زنی خب الان می رم..!
*حالا شد، حتماً باید خدا بزنه تو سرت!
**خدا چی می شد جون این ملائک هم می دادی دست من!
خدا: می خواسی خودم رو بدبخت کنم!
**هان!!؟! کی؟ عجب گرفتاری داریم ما. یه دقیقه نمی تونیم با خودمون خلوت کنیما..!
.
.
2میلیار و 5میلیون و 2008 سال نوری دورتر از عرش؛ زمین..
- پاشو! پاشو ببینم. لنگ ظهره مگه نمی خوایی بری سر کار! پاشو دیگه!!
--خُب بابا الان می رم. تازه ساعت 10شده! جون هرکی می پرستی بزار یه خورده دیگه بخوابم..
-بلند شو ببینم! اونی که من می پرستم جون دار نیست!
-- تو هم با اونی که می پرستی! پا شدم بابا!!
همش به آدم گیر می دن که پاشو! اصلاً نمی دونم چرا من الکی الکی بزرگ شدم. همین دیروز بود که داشتم با بچه ها نقطه چین چرخ می زدم توی شهرا! دیدی چطوری یه هویی بزرگ شدم. به خشکی شانس!
اُه اُه! ساعت 11 شد. الانه که رئیس حکم توبیخ رو بزاره کف دستم..!
خدا بانی و باعث این چاله چوله ها رو لعنت کنه که کمر واسه ما نذاشته؛ همین دیروز رفتم جعبه دنده رو دُرُس کردما! بازم خراب شده! صداش تا دوتا کوچه اونورتر هم می ره..! هووووییی این چه نوعشه دیگه! چرا اینجوری رانندگی می کنی......... چه دنیایی پا گرفته ها!مردک میاد لایی می ره چارتا فُش هم می ده بعد می ره! خدا ما رو از دست این جن ها نجات بده؛ الهی عامین!
...پول هم نداریم بریم یه نیم جک بگیریم برا این موتور تا راحت بشیم! این کمر هم از دست چاله چوله ها می کشه هم از دست این دوجک بس که این موتور رو بلند کردم و گذاشتمش رو دوجک..
هوو حواس....ت.....
**چاکر رفیق خودم..
--هان؟! تو کی هسی؟! من کجام؟ من زندم؟! خدایااا..
**هان! من منم دیگه! الان هم اون دنیا تشریف داری! ماشالا سریع جون دادی! کارم راحت بود خیلی سریع مردی!
--چی؟! من مردم؟!!! تو کی هسی؟!
**من ملک الموت هسم دیگه!!!
-- ...
**بد بخت! غش کردنات رو بزار وقتی می ری پیش خدا..این رو جمعش کنید یه آب قندی، چاییی نباتی بهش بدید حالش جا بیاد!
...همش آدم رو بکشم، همش همین سوال های تکراری! تو کی هسی؟! من کجام؟! من زندم؟! خسته شدم به خدا! کی راحت می شیم! چند باری هوس خود کشی زده به سرم ولی باز هم می گم اینا هوسه!!
ادامه دارد..

Hafez

این پیک نامور که رسیده از دیار دوست       آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
                 خوش می دهد نشان جمال و جلال یار      خوش می کند حکایت عز و وقار دوست
    "حافظ"



.:یه رفیق:. ::: جمعه 87/8/10::: ساعت 7:51 عصر


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :9109

>> درباره خودم <<

>>آرشیو شده ها<<

>>لوگوی وبلاگ من<<
.:یه پارچ آپ خنک:.

>>لینک دوستان<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<