سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکیبایی، برترین خصلت و دانش، برترین زیور و عطاست . [امام علی علیه السلام]
.:یه پارچ آپ خنک:.

سلام..

در آن هنگام بود که فرمان صادر شد و چنین شنید شاه شاهان؛ خدا جون ما رو بی خیال شو، نمی تونم مردم رو بکشم. اونوخ مردم نفرین می کنن و من دیگه حوصله کولی دادن به این آدم ها رو ندارم. خداوند نعره براورد و بر مَلِک سخت بگرفت و به وی چنین خطاب نمود؛ به! به! همه ملک دارن ما هم ملک داریم! باید یه جدیدش رو دُرُس کنم! تو برو، راس و ریس کردن بقیش با من! ملک ناله کنان و عاجز، بر امر عامر سر بنهاد...
2میلیارد و 5میلیون و 2008 سال بعد..
*ازرائیل! ازرااااااائیل! پاشو دیگه! پاشو برو یه سفارش جدید رسیده برات!
**جانِ هرکی می پرستی بزار بخوابم...آخخخخخخخخخ چرا می زنی خب الان می رم..!
*حالا شد، حتماً باید خدا بزنه تو سرت!
**خدا چی می شد جون این ملائک هم می دادی دست من!
خدا: می خواسی خودم رو بدبخت کنم!
**هان!!؟! کی؟ عجب گرفتاری داریم ما. یه دقیقه نمی تونیم با خودمون خلوت کنیما..!
.
.
2میلیار و 5میلیون و 2008 سال نوری دورتر از عرش؛ زمین..
- پاشو! پاشو ببینم. لنگ ظهره مگه نمی خوایی بری سر کار! پاشو دیگه!!
--خُب بابا الان می رم. تازه ساعت 10شده! جون هرکی می پرستی بزار یه خورده دیگه بخوابم..
-بلند شو ببینم! اونی که من می پرستم جون دار نیست!
-- تو هم با اونی که می پرستی! پا شدم بابا!!
همش به آدم گیر می دن که پاشو! اصلاً نمی دونم چرا من الکی الکی بزرگ شدم. همین دیروز بود که داشتم با بچه ها نقطه چین چرخ می زدم توی شهرا! دیدی چطوری یه هویی بزرگ شدم. به خشکی شانس!
اُه اُه! ساعت 11 شد. الانه که رئیس حکم توبیخ رو بزاره کف دستم..!
خدا بانی و باعث این چاله چوله ها رو لعنت کنه که کمر واسه ما نذاشته؛ همین دیروز رفتم جعبه دنده رو دُرُس کردما! بازم خراب شده! صداش تا دوتا کوچه اونورتر هم می ره..! هووووییی این چه نوعشه دیگه! چرا اینجوری رانندگی می کنی......... چه دنیایی پا گرفته ها!مردک میاد لایی می ره چارتا فُش هم می ده بعد می ره! خدا ما رو از دست این جن ها نجات بده؛ الهی عامین!
...پول هم نداریم بریم یه نیم جک بگیریم برا این موتور تا راحت بشیم! این کمر هم از دست چاله چوله ها می کشه هم از دست این دوجک بس که این موتور رو بلند کردم و گذاشتمش رو دوجک..
هوو حواس....ت.....
**چاکر رفیق خودم..
--هان؟! تو کی هسی؟! من کجام؟ من زندم؟! خدایااا..
**هان! من منم دیگه! الان هم اون دنیا تشریف داری! ماشالا سریع جون دادی! کارم راحت بود خیلی سریع مردی!
--چی؟! من مردم؟!!! تو کی هسی؟!
**من ملک الموت هسم دیگه!!!
-- ...
**بد بخت! غش کردنات رو بزار وقتی می ری پیش خدا..این رو جمعش کنید یه آب قندی، چاییی نباتی بهش بدید حالش جا بیاد!
...همش آدم رو بکشم، همش همین سوال های تکراری! تو کی هسی؟! من کجام؟! من زندم؟! خسته شدم به خدا! کی راحت می شیم! چند باری هوس خود کشی زده به سرم ولی باز هم می گم اینا هوسه!!
ادامه دارد..

Hafez

این پیک نامور که رسیده از دیار دوست       آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
                 خوش می دهد نشان جمال و جلال یار      خوش می کند حکایت عز و وقار دوست
    "حافظ"



.:یه رفیق:. ::: جمعه 87/8/10::: ساعت 7:51 عصر

سلام..

اونایی که خوبن زودتر می رن...                                   طاهره صفارزاده

برسیم به داستان خودمون..
..همش آدم رو بکشم، همش همین سوال های تکراری! تو کی هسی؟! من کجام؟! من زندم؟! خسته شدم به خدا! کی راحت می شیم! چند باری هوس خود کشی زده به سرم ولی باز هم می گم اینا هوسه!!
ادامه..
##پاشو بریم که خدا منتظرتِ..
--سلام..! شما کی هسی؟!
##علیک سلام..!من عمل تو هستم(ترسناک بخونید!!)!!
--باشه، صبر کن صبحونم تموم بشه!
10.5...
11.5...
12 و 35 دقیقه..
##پاشو دیگه! منو مچله خودت کردی!! اون دنیا چی از دستت می کشیدن!!
--خُب باشه! الان میام!!!
##خدا ختم به خیر کنه... خُب بریم دیگه..
--با..
##رسیدیم..
--..شه..!خدا خیر خدا بده، اینجا خیابوناش آسفالته اصله، دیدی چقدر زود رسیدیم!!!!
## بی سواد طی و العرض کردیم!!
--هان؟!..اااا چرا رفتی!!!
خدا:سلام..
--هان!! علیک سلام..! تو دیگه کی هسی! امروز پدرم در اومده!! از اونور عزرایل بعد این فرشته بعد هم تو که نمی دونم کجایی، از دست این خدا چقدر بکشم من!!
خدا: نظرت در مورد خدا چیه؟!
--زرشک! می خوایی بد و بیرا بگم بعد مچم رو بگیری بدی دست کمیته! من نیسم!
خدا: ناراحت نباش کسی که نباید بشنوه نمی شنوه!
--خوبه ولی حد اقل خودت رو نشون بده من بدونم با کی حرف می زنم..!
خدا: پشت سرت هستم!
-- اا نرگس تو هستی؟! خُب همون اول می گفتی خودتی!!
خدا:نگفتی نظرت در مورد خدا چیه؟!
-- خیلی نامردِ!
خدا:چرا؟!
--چون تا وقتی که توی زمین بودم همش بلا سرم میومد! حالا هم که اومدم اینجا نمی دونم که چی می خواد سرم بیاد!!
خدا: مگه خدا بهت چشم نداد؟!
-- بهم داد ولی جه سود، می خواد یه چیز خوب باشه که ارزش دیدن داشته باشه!
خدا: مگه خدا گوش بهت نداد؟!
-- بهم داد ولی چه سود، می خواد یه چیز خوب باشه که ارزش شنیدن داشته باشه!
خدا: مگه خدا زبون بهت نداد؟!
-- بهم داد ولی چه سود، می خواد یه چیز خوب باشه که ارزش گفتن داشته باشه!
خدا: چرا نماز نمی خوندی؟!
-- چرا بخونم؟! وقتی نماز خوناش جلوی من استغفر الله می گن و پشت من از دیوار برو بالا می گن چرا بخونم! من نمی خوام تو این ورته بیوفتم!
خدا: چرا روزه نمی گرفتی؟!
-- چرا بگیرم؟! وقتی روزه بگیراش جلوی من استغفر الله می گن و پشت من از دیوار برو بالا می گن چرا بگیرم! من نمی خوام تو این ورته بیوفتم!
خدا: کلاً خدا رو چطور می بینی؟!
-- یه خدایی که از خود راضیه! متکبره! حرف حرفه خودشه!
خدا: خدا رو دوس داری..
-- نه..
ااا نرگس کجا رفتی!!"نرگسسس"..
خدا: دوست داشتم که من رو دوست داشته باشی!


عمری است که به راه غمت رو نهاده ایم    روی و ریای خلق به یکسو نهاده ایم
               هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده ایم     هم دل بر آن دو سنبل هندو نهاده ایم      "حافظ"



.:یه رفیق:. ::: جمعه 87/8/10::: ساعت 7:51 عصر

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :9326

>> درباره خودم <<

>>آرشیو شده ها<<

>>لوگوی وبلاگ من<<
.:یه پارچ آپ خنک:.

>>لینک دوستان<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<